چه حجّی بود، آخرین حجّ رسول خدا(ص)
و اکنون که در راه بازگشتیم هر از چند گاهی دیده به آسمان می دوزد و زیر لب زمزمه ای دارد.
اضطراب وجودش را فراگرفته است.
اکنون که حجّ الهی به پایان رسیده است، چه مسئولیّتی است که سخت بر دوش حضرتش سنگینی می کند؟ و ...
و حال چند روزی است که به امر رسول نور و رحمت در برکه غدیر گرد آمده ایم تا حجّاج رفته بازگردند و دیگران خود را بر ما رسانند و ...
اینک رسول عاشقان بر منبری از جحاز اشتران رفته و خطبه ای می خواند که عرش و فرش را به لرزه در آورده است و می فرماید مگر نه اینکه من رسول خدایم بر شما و ...
آی مردم بدانید! از این پس هر که من مولای اویم
این علی مولای اوست.
و این دست حیدر است که بالا می برد.
اینک این غدیر است و صدای هلهله وتکبیر.
آری زین پس أسد الله الغالب ، مولانا علی بن ابی طالب به امر الهی جانشین پیامبرمان و امام و راهنمای ماست.
و حضرتش چه زیبا دست بر آسمان برداشت و فرمود:
بارالها؛ دوستش را دوست، و دشمنش را دشمن بدار! آمین.
خورشید چراغکی ز رخسار علی(ع) است مه نقطه کوچکی ز پرگار علی(ع) است
هر کس که فرستد به محمد(ص) صلوات همسایه دیوار به دیوار علی(ع) است |